کد مطلب:29166 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

امّ الخیر












3888. بلاغات النساء - به نقل از شعبی -:معاویه به فرماندار خود در كوفه نوشت:امّ الخیر، دختر حَریش بن سراقه بارقی را همراه قافله ای خوشْ همراه و نیكْ فرجام، نزد من بفرست.... هنگامی كه نزد معاویه رسید، وی را سه روز در بین زنان حرمِ خود، جای داد و در روز چهارم، به او اجازه حضور داد و گروهی را هم جمع كرد.

امّ الخیر، وارد شد و گفت:سلام بر امیر مؤمنان!

معاویه گفت:سلام بر تو و سوگند به خدا، مرا به این نام، علی رغم خواست دلت صدا كردی.

امّ اخیر گفت:مرد! این موضوع را رها كن؛ چون غیر منتظره های قدرت، برای كسی كه بداند نابود كننده است.

معاویه گفت:راست گفتی ای خاله! مسافرت را چگونه یافتی؟

امّ الخیر گفت:همچنان در سلامت و عافیت بودم تا به اموالی فراوان و بخششِ بسیار رسیدم. من در كنار پادشاهی مهربان، در زندگی ای خوش به سر می بَرم.

معاویه گفت:من با حُسن نیّت خود، بر شما پیروز شدم.

امّ الخیر گفت:بس كن، ای مرد! تو را آن قدر سخن باطل هست كه بر زمینت بزند.

معاویه گفت:تو را برای این كار، نخواسته بودم.

گفت:من فقط در میدان تو گام می زنم. اگر چیزی را مطرح كنی، مطرح می كنم. از هر چه می خواهی، بپرس.

معاویه گفت:سخنت در روز كشته شدن عمّار بن یاسر، چگونه بود؟

امّ الخیر گفت:سوگند به خدا، از قبل، درباره آن نیندیشیده بودم و بعد هم آن را اصلاح نكردم؛ بلكه سخنانی بود كه یكباره، در میان حادثه بر زبانم جاری شد، و اگر می خواهی سخنی غیر از آن برایت بگویم، می گویم.

معاویه گفت:نه، همان را می خواهم.

آن گاه، رو به یارانش كرد و گفت:كدام یك از شما گفتار امّ الخیر را به یاد دارد؟

یكی از آنان گفت:من آن را چون سوره حمد، از حفظ دارم.

گفت:بخوان.

مرد، [ چنین] تعریف كرد:

آری، ای امیر مؤمنان! گویی اكنون او (امّ الخیر) را می بینم كه در بُردی زبیدی و پُر حاشیه، بر شتر نَرِ خاكستری نشسته و اطرافش را زیراندازی احاطه كرده بود و در دستش شلّاقی با نوك چند رشته بود و چون شتر نرینه ای در گلوگاه خود می غرّید و این آیه را می خواند:«یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ؛[1] ای مردم! از پروردگار خود پروا كنید، چرا كه زلزله رستاخیز، امری هولناك است». خداوند، حق را آشكار ساخته است، دلیل را بیان كرده است، راه را نورانی ساخته است، پرچم را بر افراشته، و شما را در تاریكی مبهم و سیاهی تیره گون، رها نكرده است.

خداوند، شما را بیامرزد! كجا می روید؟ آیا از امیر مؤمنان [ علی علیه السلام]، فرار می كنید؟ یا از مرگ می گریزید؟ و یا از اسلام، روی برتافته اید؟ یا از حق بازگشته اید؟ آیا سخن خدای عزوجل را نشنیده اید كه می گوید «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَهِدِینَ مِنكُمْ وَالصَّبِرِینَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكُمْ؛[2] و البته شما را می آزماییم تا مجاهدان و شكیبایان شما را بازشناسیم و گزارش های [ مربوط به] شما را رسیدگی كنیم».

آن گاه، سرِ خود را به سوی آسمان بلند كرد، در حالی كه می گفت:پروردگارا! شكیبایی كم شده و یقین، ضعیف گردیده و ترس، گسترش یافته است. پروردگارا! زمام قلب ها در دست توست. همه را یكْ سخن، بر محور او (علی علیه السلام) بر پایه تقوا گِرد آورد و دل ها را بر هدایت، پیوند ده، و حق را به اهلش برگردان.

[ ای سپاه شام!] خداوند، شما را رحمت كند. به سوی امام عادل، وصیّ باوفا و صدّیق اكبر بشتابید. اینها كینه های بدری و دلْ چِركی جاهلی و انتقامجویی های اُحدی است كه معاویه در روزگار غفلت، بدانها چنگ زده تا بدان وسیله، خون بنی عبد شمس را بستانَد.

آن گاه گفت:«قَتِلُواْ أَلِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَیْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ؛[3] با پیشوایان كفر بجنگید، چرا كه آنان را هیچ پیمانی نیست؛ باشد كه [ از پیمان شكنی] باز ایستند». ای گروه انصار و مهاجران! شكیبایی كنید. از سرِ بصیرت بر پروردگارتان و ثبات در دینتان، جنگ كنید. گویی فردای شما را می بینم كه شامیان را چون گلّه گور خرانِ فراری می بینید كه نمی دانند در كدام سوراخ زمین بگریزند. آنان، آخرت را به دنیا فروختند، و گم راهی را برابر هدایت خریدند. بینایی را به كوری فروختند و پس از اندكی، پشیمان خواهند شد. آن گاه كه ندامت به سراغشان آمد، درخواست گذشت خواهند كرد. سوگند به خدا، آن كه از حق، روی گردانَد، در باطل قرار می گیرد، و آن كه به راه بهشت نرود، در دوزخ فرو می افتد.

ای مردم! زیركان، عمر دنیا را كم دانستند و از آن، دلْ شستند و زمان آخرت را بسیار شمردند و برای آن، تلاش كردند. سوگند به خدا - ای مردم -، اگر پایمال شدن حقوق، و تعطیل شدن حدود، و آشكار شدن ستمكاران، و قدرت یابی كلمه شیطان نبود، هر آینه، گام نهادن در مرگ را بر آسایش و خوشیِ زندگی بر نمی گزیدیم. خدا، شما را رحمت كند! از پسر عموی پیامبر خدا و شوهر دخترش و پدر پسرانش به كجا روی می آورید؟! كسی كه از طینت او (پیامبرصلی الله علیه وآله) آفریده شده و از سرچشمه او جدا شده است، به رازهای او ویژه گشته، و او دروازه شهر خود و شاخص مسلمانان قرارش داده است. به بغض او منافقان را آشكار كرده است و همواره چنین بوده كه خداوند عزوجل به یاری خود، او را كمك رسانده است و استواری اش را بر سنّت، پیش برده است؛ و برای راحتی، از روشش منحرف نشده است.

او شكافنده سرها و شكننده بت هاست. هنگامی كه نماز گزارْد، مردم مشرك بودند، و پیرویِ خدا كرد، حالْ آن كه مردم، در تردید بودند و كار، به همین منوال بود تا آن كه جنگجویان بدر را كُشت و اهل اُحد را از بین برد، و جمع قبیله هوازن را متفرّق كرد؛ و چه بسیار حوادثی كه در دل قومی نفاق و عقبگرد و دشمنی را كاشتند! من در سخن، تلاش كردم و در نصیحت، كوشش بسیار نمودم. توفیق، از خداست و بر شما باد درود و رحمت و بركت خدا!

معاویه گفت:سوگند به خدا - ای امّ الخیر -، با این گفتار، جز كشته شدن مرا اراده نكردی. سوگند به خدا، اگر تو را بكشم، بر من حَرَجی نیست.

امّ الخیر گفت:سوگند به خدا، پسرِ هند، مرا رنج نمی دهد اگر كه خداوند، این كار را بر دست كسی كه دشمنی او مرا سعادتمند كرده، جاری سازد.[4].









    1. حجّ، آیه 1.
    2. محمّد، آیه 31.
    3. توبه، آیه 12.
    4. بلاغات النساء:55، العقد الفرید:343/1، صبح الأعشی:248/1.